حضرت رقیه(س) یکی از اسرای کاروان کربلا بود که در مسیر راه شام مشقت فراوانی متحمل شد و با دیدن سر مبارک امام حسین(ع) دق کرد و به شهادت رسید
سه سالش بود اما درد بسیار
نهالی بود و برگ زرد بسیار
میان گریه گاهی حرف می زد
شکایت از همه می کرد بسیار
اگر گاهی زمین می خورد آه اش
همه را گریه می آورد بسیار
خدایی درد دارد مشت خوردن
برای بچه از نامرد بسیار
شبیه فاطمه بودن همین است
کمی عمر و بجایش درد بسیار
از درون خرابههای شام، صدای کودکی به گوش میرسید. همه آنهایی که در میان اسرا بودند، خوب میدانستند که این صدای رقیه(س)، دختر کوچک امام حسین(ع) است.
او که برای پدرش بسیار بیتاب بود گویی که خواب پدرش را دیده بود. یزید دستور داد سر امام حسین(ع) را به دختر کوچک نشان دهند تا او را ساکت کنند، اما وقتی حضرت رقیه صحنه رویارویی با سر مبارک پدرش را دید اتفاق جانسوزتری افتاد.
رقیه کیست؟
خبرگزاری مفدا مشهد: حضرت رقیه سلام الله علیها دختر ابا عبدالله الحسین علیهالسلام، چهار یا سه سال پیش از واقعه کربلا (میان سالهای 57 و 58 هجری قمری) در مدینه منوره دیده به جهان گشود. نام مادرش در منابع تاریخی به درستی بیان نشده است. گویا مادرش "امولد" بوده است.
به هر تقدیر، هنگامی که امام حسین علیهالسلام از مدینه منوره هجرت کرد و به سوی مکه معظمه و از آن جا به کربلا روانه گردید، این دختر چهار ساله نیز بسان سایر فرزندان آن حضرت در این سفر بزرگ حضور داشت و تمام رنج ها و سختی های ایام هجرت و دوری از وطن و ناملایمات زندگی را تحمل کرد. وی پس از شهادت امام حسین علیهالسلام به همراه سایر بازماندگان واقعه کربلا به اسارت سپاه یزید درآمد و از کربلا به کوفه و از کوفه به شام برده شد. پس از چند روز اقامت در شام و مشاهده سنگدلی های یزید و یزیدیان و تحمل سخت ترین ایام اسارت در دمشق وفات یافت.
از این که وفاتش در ماه صفر سال 61 هجری قمری واقع شده است، تردیدی در آن نیست. ولی در این که چه روزی از ماه صفر بوده است، اطلاع دقیقی بدست نیامده است. تنها برخی از تقویم های رایج، پنجم صفر را روز وفات آن حضرت بیان کرده اند.
در این جا مناسب است آن چه را که مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال از کتاب "کامل بهایی" درباره این دختر خردسال امام حسین علیهالسلام نقل کرده است، بیان کنیم: زنان خاندان نبوتدر حالت اسیری، حال مردانی که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران خود و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمی آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهار ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین علیهالسلام کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.
یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد. خبر بردند که حال چنین است. آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست! آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.
معروف است که حضرت رقیه سلام الله علیها در خرابه شام از دنیا رفت. مزار این مخدره در حال حاضر در یک بازارچه قدیمی دمشق کمی دور از مسجد اموی قرار گرفته است و عاشقان حرم حسینی به زیارتش می شتابند.
منابع:
سید تقی واردی، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر